شهید چهارده سال بعد از انتظار شهید یوسف صادقیان
| ||
|
جستجو
[Menu_Title]
بسمه تعالی خاطره ای از شهید یوسف صادقیان از زبان پدرش حاج حسین صادقیان حاج حبیب آقاجری فرمانده سپاه به مسئول من جاج مفتاحی فرمانده تدارکات سپاه اعلام کرد هر چقدر بنزین دارید به جزیره مجنون ببرید. در آنجا تانکرهایی 40 هزار لیتری و 80 هزار لیتری بصورت ثابت وجود داشت که ما تانکر های خود را از آنها پر می کردیم و به جزیره مجنون می بردیم... در همان لحظه بود که عراق آتش سنگینی به روی ما باز کرد. چون تانکرها نزدیک سنگرها بودند حاج حبیب دستور داد هرچه سریع تر بنزین ها را در بشکه های 20 لیتری ریخته و آنها را در اطراف که آب های سطحی وجود داشت پخش کنیم. ما با عجله تانکرهای بنزین را با بشکه های 20 لیتری خالی می کردیم... شهید یوسف آمد و به من گفت شما برید تو سنگر ومن با دو بسیجی این بنزین ها را خالی می کنیم از او سوال کردم چرا؟ گفت اگر من شهید شوم مشکلی نیست چون من مجردم اما شما سرپرستی یک خانواده را برعهده دارید، آن ها اونجا به شم احتیاج دارند.
مطالب مربوط
ارسال نظر .:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
خرید از چین ()
|
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به مدیر آن می باشد.
|